سختش نکن

ساخت وبلاگ

میگم خب ممکنه فردا واسمون مهمون بیاد...

گفت خب!

گفتم یعنی که از اول صبح شاید نشه بریم ...

گفت خب!

گفتم یعنی کنسل؟

گفت نه ...صبح امدن ظهر میریم...ظهر امدن صبح میریم...سختش نکن...

گفتم به همین سادگی؟خب این همه برنامه ریختیم...

گفت پ شی؟از اینم ساده تر...سختش نکن!مخت اضافه اس؟

...

یکی میگفت:قدیما صبح علی الطلوع یه بخش گوشت مینداختن میان دوگوله و میرفتن به کارشان میرسیدن نه دوگوله میسوخت نه بی آب میماند...نه اب از سرش میرفت...هر کی دم صلات ظهری در خانه ر میزد میامد به لقمه کنار بقیه میخورد و غذا برکت میکرد...یه لقمه کمتر...یه لقمه بیشتر ...حالام آما...هزار جور غذا و کاسه بشقاب و دوری دور خودشان جمع کردن...یه غذای آب دان سوایی می یلن _میذارن _...که نه به دان _دهن_خودشان میرسه نه دان مابقی...چار بارم کز خورده تا رسیده سر سفره ...برکتش میان شی بود؟سادگیش...!سختش نکن!

فقط دعا ...فقط خدا...فقط عشق!...
ما را در سایت فقط دعا ...فقط خدا...فقط عشق! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab78 بازدید : 196 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:30